محل تبلیغات شما



***فصل چهارم *** الکس - فکر کنم تا الان فهمیده باشین این یه تفریح نیست . دستامو داخل جیبم فرو بردم و نفس عمیقی کشیدم . شاید هم میخواستم بغضمو قورت بدم . آدامس توت فرنگی ای که کلارا داده بود ، توی دهنم بود و حتی مزش هم منو غمگین میکرد . جیسی اسکلت جا کلیدی اش رو در آورد و توی دستم گذاشت – بگیر . آرومت میکنه . هنوز هم مثل دفعه ی اول یخِ یخ بود بهش خیره شدم . خیره شدم و خیره شدم و خیره شدم تا اونجایی که صدای حرف زدن دنیل و کریس نگاهم رو از اون چیز عجیب غریب
جیسی اول از همه رد شد ، هیچ اتفاقی براش نیفتاد . این از نفر اول. دنیل با مسخرگی وسط پل وایساده بود و وانمود مد داره میفته . الکس با اخم بهش تذکر داد و اون هم رد شد.این هم از نفر دوم . کریستین جند بار لیز خورد ولی تعادلشو حفظ کرد . یک بار هم سکندری خورد.بدجوری عرق میریخت و دنیل هم مدام جو میداد : (( تو میتونی پسر !!!)) (( وای وای الان میفتی کریس . مراقب باش )) (( و کریـــــستـــــین موترون داره به خط پایان میرسه.)) بالاخره سالم رسید اون طرف و با
*** فصل سوم *** - آهای آقای "جی کاتلر(قهرمان بدنسازی)"تو دخالت نکن ! کریس در جواب دنیل گفت – هیکله من کجا شبیه جی کاتلره ؟ -اینجوری که تو روز و شب باشگاهی ؛ پدر بر و بازو تو در میاری دااااش من ! کریس زد به بازوی دنیل و گفت – عشقـــــــــهتو چی میفهمی ؟ اونم اداشو در آورد و گفت – عقـــــده داری برادره مــــــــن.!!! . کلارا با کلافگی گفت – بچه ها.بس کنید! همون موقع به درختی رسیدیم که روش" SATSU" حک شده بود.
-رود خونـــــــه رودخونـــه بچه هااااا یه رود خونه اینجاااااااست! سوییشرتمو که زیر سرم بود برداشتم و روی سرم گذاشتم و سعی کردم بدون توجه به جیغ جیغ های کلارا به خوابم ادامه بدم.دختره ی رودخونه ندیده.! صدای کریس رو شنیدم که گفت – هووووی عوضی آب نریز تمام لباسمو خیس کردی ! ایندفعه صدای دنیل بلند شد – چرا روی من که انقدر عوضیم آب نمیریزی ؟؟؟ صدای شلپ شلپ آب و بعد صدای دعوا و خنده ی دنیل و کریس . پوفی کردم و از جام بلند شدم.مثل اینکه نمیشه خوابید ! صدای
*** فصل دوم *** الکس مثل همیشه خونسرد به طرف پام اومد و با چاقوش یکی یکی انگشت هارو از پام جدا کرد نگاهی به پام کردم،جای انگشت ها کبود شده بود . دنیل با هیجان گفت – اینجا "واقعا" یه جنگل وحشته ! همه چی رو خیلی خوب ساختن.بچه ها شما هم اون زن با موهای قرمز و چشم های کاملا سیاه رو دیدین ؟ فکر کنم بازیگر هالیوودی بود ؟ خودکار نداشتم ، وگرنه ازش امضا میگرفتم . -منم دیدمش . گریمش عالی بود.نه؟ با این حرفم کلارا سمتم برگشت و گفت – .برای همین رنگت پریده بود ؟
گوشیشو از توی کیفش درآورد و گفت – باید از این صحنه ی فراموش نشدنی عکس بگیرم. یه اتفاق فراموش نشدنی دیگه !!! عکسم با این وضعیت توی صفحه ی مجازی پخش بشه !! جیغ زدم – به شرافتم قسم اگه عکس بگیری اومدم پایین زندت نمیزارم ! گوششو سمتم کرد و با شرارت گفت – نشنیدم.چی گفتی ؟؟؟ دوباره جیغ زدم که کریستین با جهش بالای درخت اومد و با چاقو طناب رو پاره کردکه با شدت زمین افتادم . رو کردم به دنیل – الان میخواستی چیکار کنی ؟؟؟ دنیل لبخند ملیحی زد – خب.عکس که نگرفتم!
هر شش نفرمون از اتوبوس پیاده شدیم و یکی یکی خودمون رو معرفی کردیم . روبه روی یک جنگل بودیم. دختری با موهای آبی رنگ که رنگ مشکی هم درونش پیدا میشد با چشم های آبی کم رنگ و صورت بیش از حد سفیدش باعث شده بود صورتش بی روح دیده بشه نصف صورتش رو موهاش پوشیده بود .کلاه بیس بال گذاشته بود. زیادی آروم بود ، با لحن آروم و سردی گفت – جیسی هستم . نفر بعدی پسری با تیپ اسپرت بود – دنیل هستم.از دیدنتون خوشبختم .
***فصل اول*** جرعه ای از قهوه اش نوشید و رو به من گفت – هیسارا ! لطفا دست از سرم بردار! - آنا خواهش میکنم! -باید فکرامو بکنم لبخند حرص دراری روی لبش بود.حاضرم شرط ببندم از اذیت کردن من لذت میبرد !!! وقتی من به التماس میفتادم یعنی اوووج خفت و خواری !!! با حرص گفتم : -دوروزه داری فکر میکنیبه نظرت بس نیست.؟ لبخند دیگه ای زد و قهوه اش رو روی میز گذاشت و با آرامش گفت : - نمیدونم! تو چی فکر میکنی؟ دیگه به نقطه ی جوش رسیدم و به وضوح قرمز شدن صورتم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها