محل تبلیغات شما
***فصل چهارم *** الکس - فکر کنم تا الان فهمیده باشین این یه تفریح نیست . دستامو داخل جیبم فرو بردم و نفس عمیقی کشیدم . شاید هم میخواستم بغضمو قورت بدم . آدامس توت فرنگی ای که کلارا داده بود ، توی دهنم بود و حتی مزش هم منو غمگین میکرد . جیسی اسکلت جا کلیدی اش رو در آورد و توی دستم گذاشت – بگیر . آرومت میکنه . هنوز هم مثل دفعه ی اول یخِ یخ بود بهش خیره شدم . خیره شدم و خیره شدم و خیره شدم تا اونجایی که صدای حرف زدن دنیل و کریس نگاهم رو از اون چیز عجیب غریب

جنگلی برای هزاران قربانی . 8

جنگلی برای هزاران قربانی . 7

جنگلی برای هزاران قربانی . 6

خیره ,شدم ,هم ,رو ,توی ,اول ,خیره شدم ,و خیره ,شدم و ,دفعه ی ,مثل دفعه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها